Web Analytics Made Easy - Statcounter

 مادر من فوت شده و این ۲۰ میلیون تومان، سهم‌الارث من از مادرم است. پدرم به من گفت تصمیم‌گیری در مورد نحوه مصرف آن به عهده خودم است. من هم با خودم فکرکردم و به پدرم‌گفتم به این پول نیازی ندارم و دلم می‌خواهد از آن برای انجام کار خیر استفاده کنم.

20 میلیون تومانی‌که برای آزاد کردن آن زندانی خانم بخشیدی، پول خیلی زیادی است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

می‌توانستی با آن یک کنسول بازی گرانقیمت یا دوچرخه عالی بخری و حسابی لذت ببری. چطور دلت آمد از این پول بگذری؟ مادر من فوت شده و این ۲۰ میلیون تومان، سهم‌الارث من از مادرم است.

به گزارش رکنا ، پدرم به من گفت تصمیم‌گیری در مورد نحوه مصرف آن به عهده خودم است. من هم با خودم فکرکردم و به پدرم‌گفتم به این پول نیازی ندارم و دلم می‌خواهد از آن برای انجام کار خیر استفاده کنم. انگار بخشی از این پول، پول هفتگی‌ات بود. درست است؟ بله همین‌طور است.

آزاد کردن زندانی فکر و ایده خودت بود؟

موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و او پیشنهاد کرد که با این پول می‌توانم یک زندانی را آزاد کنیم. من هم دیدم پیشنهاد خیلی خوبی است، آن را قبول کردم. چرا یک زندانی مادر را آزاد کردی؟ به خاطر مادرم و روز تولدش این کار را کردم.

دوست داشتم یک مادر باشد تا او هم برگردد پیش بچه‌هایش. چرا روز تولد مادرت را برای آزادی آن خانم انتخاب کردی؟ خب چون جایش خالی است و دلم می‌خواست آن خانم روز تولد مادرم نزد خانواده و بچه‌هایش برگردد تا روح مادرم نیز در آن دنیا شاد شود.

مگر مهم است یک مادرکنار بچه‌هایش باشد؟

بله. اگر مادر باشد به بچه‌هایش کمک می‌کند و در زندگی‌شان موفق می‌شوند.

تولد مادرت چه روزی است؟

۳۱ شهریور.

او را خیلی دوست داشتی؟

خیلی.

از خصوصیات اخلاقی‌اش چه چیزهایی یادت مانده؟ مادرم خیلی مهربان بود و همیشه در خواندن درس‌هایم کمکم می‌کرد. همیشه نماز و قرآن می‌خواند و در مورد انجام کارهای خوب با من صحبت می‌کرد. خیلی وقت‌ها که با او بودم، می‌دیدم که کارهای خوب انجام می‌دهد.

الان خیلی خوشحالی که آن مادر زندانی آزاد شده و به خانه و نزد بچه‌هایش برگشته؟

بله خیلی.

آن خانم زندانی را می‌شناسی؟

نه. حتی او را هم ندیده‌ام. دوست داری در آینده چه کاره شوی؟ جراح مغز و اعصاب. مصاحبه‌مان تمام شد محمد مهیار. اگر حرف دیگری داری بگو. اگر کسی توان مالی دارد و می‌تواند، به این نوع زندانی‌ها کمک کند تا دوباره نزد خانواده‌های‌شان برگردند و خوشحال زندگی‌کنند.

 ۲۰ میلیون تومانی‌که برای آزاد کردن آن زندانی خانم بخشیدی، پول خیلی زیادی است. می‌توانستی با آن یک کنسول بازی گرانقیمت یا دوچرخه عالی بخری و حسابی لذت ببری. چطور دلت آمد از این پول بگذری؟

 انگار بخشی از این پول، پول هفتگی‌ات بود. درست است؟

بله همین‌طور است.

 آزاد کردن زندانی فکر و ایده خودت بود؟

موضوع را با پدرم در میان گذاشتم و او پیشنهاد کرد که با این پول می‌توانم یک زندانی را آزاد کنیم. من هم دیدم پیشنهاد خیلی خوبی است، آن را قبول کردم.

 چرا یک زندانی مادر را آزاد کردی؟

به خاطر مادرم و روز تولدش این کار را کردم. دوست داشتم یک مادر باشد تا او هم برگردد پیش بچه‌هایش.

 چرا روز تولد مادرت را برای آزادی آن خانم انتخاب کردی؟

خب چون جایش خالی است و دلم می‌خواست آن خانم روز تولد مادرم نزد خانواده و بچه‌هایش برگردد تا روح مادرم نیز در آن دنیا شاد شود.

 مگر مهم است یک مادرکنار بچه‌هایش باشد؟

بله. اگر مادر باشد به بچه‌هایش کمک می‌کند و در زندگی‌شان موفق می‌شوند.

 الان خیلی خوشحالی که آن مادر زندانی آزاد شده و به خانه و نزد بچه‌هایش برگشته؟

بله خیلی.

 آن خانم زندانی را می‌شناسی؟

نه. حتی او را هم ندیده‌ام.

 دوست داری در آینده چه کاره شوی؟

جراح مغز و اعصاب.

 مصاحبه‌مان تمام شد محمد مهیار. اگر حرف دیگری داری بگو.

اگر کسی توان مالی دارد و می‌تواند، به این نوع زندانی‌ها کمک کند تا دوباره نزد خانواده‌های‌شان برگردند و خوشحال زندگی‌کنند.

پدر محمدمهیار به وجود پسرش و تصمیمی‌که گرفته است، افتخار می‌کند. این را می‌شود از لحن و صدایش به خوبی حس کرد. او در مورد تصمیم پسرش به جام‌جم می‌گوید:« همسرم سال ۹۷ و به دلیل ابتلا به یک بیماری نادر به رحمت خدا رفت. آن زمان که همسرم بیمار شد، محمدمهیار کلاس دوم دبستان بود و یک سال بعد مادرش از دنیا رفت. پس از فوت او، تمام تلاشم را کردم تا کنارش باشم و او را تنها نگذارم.

از همسرم به پسرم ۲۰ میلیون تومان سهم‌الارث می‌رسید که موضوع را به محمدمهیار گفتم. مدتی بعد پسرم به من‌گفت می‌خواهد با این پول، یک زندانی را آزاد کند. ارائه این پیشنهاد از سوی پسرم بسیار خوشحالم‌کرد که می‌خواهد لذت کمک به دیگران را بچشد. به عنوان یک پدر، احساس غرور کردم و این موضوع مرا امیدوار کرد که پسرم در آینده نیز همین مسیر روشن را ادامه خواهد داد.»

او در مورد تصویر زیبایی که محمدمهیار از مادرش در ذهن دارد، ادامه می‌دهد:« مادر محمدمهیار زن بسیار متدینی بود و به معنویات اهمیت زیادی می‌داد. او تا زمانی که در قید حیات بود، در حد توانایی خود، چه مادی و معنوی به دیگران کمک می‌کرد و خدا را شکر حالا پسرم، راه مادرش را ادامه می‌دهد.»

منبع: جام جم

منبع: رکنا

کلیدواژه: سهام عدالت قیمت خودرو کرونا پول اخبار حوادث تولد مادر آزادی سهم سهام عدالت قیمت خودرو کرونا قیمت مهدی قائدی فوتبال مهدی قائدی و همسرش مهدی قائدی عکس بازار آزاد هلیا امامی بازیگر هلیا امامی دنیا جهانبخت

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.rokna.net دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «رکنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۲۳۶۴۵۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...

به گزارش همشهری آنلاین، دختر ۳۰ ساله که برای مشورت‌های تخصصی درباره ماجرای ازدواجش به مرکز انتظامی آمده بود، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری قاسم‌آباد مشهد گفت: پدر ومادرم بازنشسته فرهنگی هستند و حساسیت خاصی روی فرزندانشان دارند به همین دلیل همه خواهران و برادرانم مطابق سلیقه خانواده‌ام ازدواج کرده‌اند و زندگی آرامی دارند.

من به دلیل استعداد خوبی که در تحصیل داشتم، درس و مدرسه را در اولویت زندگی قرار دادم و ادامه تحصیل دادم به طوری که به خواست پدر و مادرم رشته دامپزشکی را انتخاب کردم، ولی آرام‌آرام در دوران تحصیل به این رشته علاقه‌مند شدم.

موضوع این است که پدرم درباره خواستگارانم بسیار سختگیری می‌کند و مدعی است که باید مانند دیگر خواهران و برادرانم ازدواج کنم تا به خوشبختی برسم. یک بار یکی از همکلاسی‌هایم به خواستگاریم آمد اما پدرم او را به دلیل اقامت در روستای زادگاهش رد کرد در حالی که من به او علاقه‌مند بودم.

درگیری شدید زن رسمی و زن صیغه‌ای در کلانتری | شوهرم دیپلمه بود، من او را آقای دکتر کردم! فرار دختر جوان با پسری که او را کنیز خودش کرد | کتکم می‌زد و دست‌هایم را می‌سوزاند

در این میان، یکی از دوستان مادرم جوانی مقیم آمریکا را به من معرفی کرد که فقط می‌تواند سالی دو بار به ایران بیاید. وقتی فرید به خواستگاریم آمد، ابتدا پدر و مادرم مخالفت نکردند، اما زمانی که قرار ازدواج گذاشتیم، ناگهان پدرم شرط کرد که باید یک واحد مسکونی را به نام من سند بزند. او هم ناراحت شد و به آمریکا بازگشت.

او حتی به پدر و مادرم پیشنهاد کرد برایشان بلیت پرواز به عراق را تهیه می‌کند تا مراسم عقد را در یکی از مکان‌های مذهبی برگزار کنیم، ولی باز هم پدرم مخالفت کرد و اکنون چاره‌ای جز مخالفت با خواسته پدرم ندارم و می‌خواهم به تنهایی به سوی آمریکا پرواز کنم.

در همین حال پدر نوشابه که به دعوت مشاور در اتاق مددکاری اجتماعی حضور داشت، با بیان اینکه هیچ پدری دوست ندارد دخترش را غمگین ببیند و سرنوشت تلخ فرزندش را نظاره کند، به کارشناس کلانتری گفت: من شرط واحد آپارتمانی را فقط برای این منظور مطرح کردم که بدانم خواستگار دخترم در چه سطحی از نظر مالی قرار دارد و آیا دخترم را به اندازه یک واحد مسکونی دوست دارد یا نه.

وی ادامه داد: الان هم از این شرط صرف‌نظر کرده‌ام اما دلیل اصلی مخالفت من این است که فرید اصرار به عقد موقت دارد و حاضر نیست با دخترم به صورت دائمی و رسمی ازدواج کند. او معتقد است باید طبق فرهنگ غربی مدتی را زیر یک سقف زندگی کنند و در صورتی که بعد از چند سال به توافق رسیدند، با هم ازدواج کنند. حالا اگر او در مدت کوتاهی از دخترم سیر شد و او را در کشور غریب به حال خودش رها کرد، باید چه کنیم؟

پدر نوشابه اظهار کرد: از سوی دیگر، او حتی خانواده‌اش را به ما معرفی نکرده و حاضر نشد به همراه خانواده‌اش به خواستگاری بیاید. ما هم نمی‌توانیم برای انجام تحقیقات درباره وضعیت اجتماعی و اخلاقی او به آمریکا برویم. بنابراین به ازدواج او با دخترم رضایت ندادم چراکه نمی‌خواهم سیه‌روزی و بدبختی او را شاهد باشم.

وی افزود: با وجود این، دخترم خانه را رها کرده و با شکستن لوازم منزل، نزد یکی از دوستانش در غرب کشور رفته بود. حالا هم قصد دارد به تنهایی به آمریکا پرواز کند.

اقدامات کارشناسی و بررسی‌های روانشناختی این پرونده با دستور سرهنگ محمد بزی (رئیس کلانتری قاسم‌آباد مشهد) به مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی سپرده شد.

کد خبر 848292 منبع: خراسان برچسب‌ها خبر مهم ازدواج - طلاق خانواده حوادث ایران

دیگر خبرها

  • پرداخت هدیه نقدی به اعضای هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی
  • جدال پدر و دختر بر سر خواستگار آمریکایی | رضایت نمی‌دهم مگر به شرط...
  • نجات جان مادر باردار قمی از مرگ حتمی
  • تشکر خانواده شهید الداغی از وحید شمسایی
  • دهه کرامت فرصتی برای مقابله با توطئه دشمنان است
  • مادرم با هدیه وحید شمسایی روحیه گرفت
  • آزادی ۷ زندانی جرائم غیر عمد استان سمنان در سال جدید
  • دانش‌آموزان ۳ زندانی جرایم غیر عمد را آزاد کردند
  • استفانو پیولی: برای کسب این نتیجه فداکاری کردیم؛ سعی می کنیم رده دوم را حفظ کنیم
  • قصه عبرت آموز یک دزد!